جناق شکستم آن
روز ... به غصه ها و قصه های این جهان - نبودنت - را اضافه کن ...نبودن تو همچون دردیمچاله شده در من رایگان هر روز و هرسال افزون میکند کمان شانه هایم را ...و بعد رفتن تو بودآسمان شبش رابه تیره ترین شبهایش آراستو خورشید دیگر نیامد...و در سکوت نبودن - تو -من ، آهسته آهسته پیرو پیرتر می شوم و خنده های از سر شوق دوباره دیدنت رابه گورستان می برم ...////روزی روزگاری اگر آمدی و من نبودم گمان مبر بی تو زنده باشدم ...نبودنت هر فصل و هر سال جای دوری نرفت از دوش این بهار افتاد بر دوش بهاری دیگر ... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: هشتم خرداد ۱۴۰۱ ساعت: 0:1 کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 160 تاريخ : دوشنبه 9 خرداد 1401 ساعت: 14:25